سوگند نوشته

هر چه از دلم بر آید بر این وبلاگ نشیند!

سوگند نوشته

هر چه از دلم بر آید بر این وبلاگ نشیند!

این عکس جشنومون دیگه کلکسیونه پست های جشن تکمیل شدش

 

اینم عکس جشن فارغ التحصیلمون هستش 

برای دوستانی که درخواست داشتن ببینن 

اونی که پایین نشسته با لباس مخصوص من هستم 

 

کم کم برای هم خاطره خواهیم شد

او


سلام به روی ماه همگی

 بالاخره جشن فارغ التحصیلی ما هم با همه ی کم و کیفش تموم شدش و تنها چیزی که ازش برامون موند خاطرست منم یکی از عکسای جشن رو که خودم گرفتمش از دو تا از دوستای گلم رو میزارم تو وبم تا برای یادگاری بمونه


سوژه های دانشگاه

  

یادش بخیر چه روزایی دارن برام خاطره میشن  

چه خاطراتی دارن تو پوشه ی دانشگاه سمنان خاک میخورن  

یاده روزای کار آموزی بخیر چه خاطراتی بودش 

این عکس هم یا یادگاری هست از همون روزا  

از همون سوژه هایی که چشممون صیدش میکرد

 

 

بهانه های قشنگ

سلام سلام 

دیدم چند وقتی هست که به اینجا سر نزدم  

یهو به سرم زد بیام و این روزای قشنگ رو اینجا ثبت کنم تا بعدن ها با خوندنش شادیه امروزم بهم یاد آوری بشه 

میگم خیلی از شادی ها به خوده آدم مربوط میشن 

ولی گاهی اوقات بهانه هایی برای شاد بودن به زندگیت نازل میشن که جز شادی راه دیگه ای برات نمی مونه  

قربونه تمام این بهانه های قشنگ بشم من 

 

مقدمات جشن پایان تحصیلی

سلام سلام

چه روزهایی دارن به زندگیم نزدیک میشن

خیلی خوشحال کنندست

چند روز پیش با یکی از هم کلاسی ها رفتیم دفتر مدیر گروه برای شروع کردن کارای مربوط به فارغ التحصیلی

وای خدای من این روزا چقد زود داره میگذره

هر بار که یکی از دوستام رو در آغوش میگیرم یاده بغضه روزی میوفتم که دیگه کنارم نیست

خیلی سخته

4سال با کسانی زندگی کنی بهشون عادت کنی با اخلاقاشون کنار بیای بعد بخوای دوباره ازشون دل بکنی بالاخره این روزها با سرعت دارن میگذرن

دووووووووووووور

دور باش اما نزدیک 

من از نزدیک بودن های دور میترسم