سوگند نوشته

هر چه از دلم بر آید بر این وبلاگ نشیند!

سوگند نوشته

هر چه از دلم بر آید بر این وبلاگ نشیند!

گوش شیطان کر حال من خوب است...:) اما با شما بهتر میشوم:)

سلام به روی ماه همه ی مهربون هایی که چشمای نازشون رو میهمان سوگند نوشته من میکنن 

البته خودتونین صاحب خونه هستید ها 

این روزها چقدر حالم خوبه 

هر کسی ازم میپرسه چطوری میگم عالی ام عالیییییی    

    قبلنا فک میکردم خوشحالی و شادی فقط منحصر به دوران کودکی هست چون آدم هیچی حالیش نیست 

ولی حالا که میبینم حالم خوبه انقدربر فرضیه خودم خط بطلان میکشم(اوف چه فیلسوف شدم برا خودم) 

خب الان که این حس رو تجربه کردم پی بردم آدم وقتی میتونه حال خوب رو تجربه کنه که بدونه داره چیکار میکنه نه اینکه الکی الکی زندگی کنه  

مثلا تو این یکی دو هفته این دوستام که باهام چت کردند، بهم پیام دادند و بهم زنگ زدندیا هر طوری یادم کردند خیلی تو حال خوب من موثر بودند قربون معرفتشون بشم من(مریم ع،مریم ج،زهرا ز،زهرا ن ،نسیبه،ام البنین ،متین،عاطفه،نسترن،کبری،فرزانه،ملیحه،مهناز،ساناز،شقایق،مائده،لیلا ،تارا،شیوا...و غیره) 

واقعا بیشتر درک کردم که داشتن دوستای خوب چقدر حال آدم رو عالی میکنه خدایا بابت همه ی این چیزای خوب ازت ممنونم هزاران بار،اینکه با ذوق و شوق تمام داستان مینویسم یا عکاسی میکنم چقدر حالم رو خوب میکنند،اینکه روابطم رو مدیریت میکنم ولشون نمیکنم رو خیلی دوست دارم  

من دوست داشتن رو خیلی دوست دارم چون بهم ثابت میکنه لااقل قلبم هنوز سالم کار میکنه 

چقدر استاد های مهربونم رو دوست دارم که هنوز من رو قابل میدونند و باهام در ارتباطند(عزیزانی چون خانم پاکدامن پر انرژی و مهربان،آقای کشاورز مهربان،آقای معرفت عزیز، خانم صابری با معرفت و مهربون و استاد داستانم آقای دلگرم که خیلی ماهه) راستی خوانواده ی عزیزم بابا و مامانم و همه ی اون مهربون هایی که کنارم دارمشون همه و همه توی حال خوش الانم دخیل هستند که از همشون ممنونم دنیا دنیاااااااااااا 

  

این عکس هم در راستای علاقم به عکاسی 

  

اینبار عکاسانه بروز می شوم:)

سلام دوستان 

از اونجا که علاقه ی شدیدی به عکاسی دارم و عکس های زیادی هم دارم  

دلم خواست که این بار به بهانه ی نمایش دو تا از عکس هام بروز کنم 

خب باید به دلم به علایقم بها بدم که غصه نخورن دیگه   

دیگه خوبی و بدیشون رو به بزرگی خودتون تحمل کنین

 

 

 

  

 

 

 

 

این عکس رو بهار امسال وقت نشا شالیزار گرفتم نزدیک خونه یکی از دوستام هستش 

 

 

  

 

 

این یکی رو هم تو باغ خالم اوایل پاییز انداختم

 

 

 

به بهانه یلدا

سلام به دوستای گل و ماهم اومدم که یلدا رو به تک تک شما مهربون ها تبریک بگم و بهترین ها رو براتون آرزو کنم 

بعد نوشت  

خوشحالم که تو این شب خوب کنار خانواده عزیزم بودم و با هم خوش گذروندیم و اینکه برای اولین بار خاله ها تو خونه ما جمع شدند برام خیلی خوشایند بود و قسمت بهتر ترش این بود که خاله و شوهر خاله ی عزیزم همراه دختر خاله کوچیکم ستایش تا فردایی بعدظهر خونه ما بودند و حسابی فاز داد فقط حالگیریه شب یلدامون خراب  شدن هندوونه بودش که اون رو هم به بزرگیه خودمون بخشیدیم

راستی تصمیم نداشتم که عکس خاصی بزارم تو وبم همینطوری الان تصمیم گرفتم عکس سفره و سبزی پلویی رو که پختم بزارم لذتش رو ببرید 

 

تولد سوگند نوشته ی منه مبارکه مبارکه

سلام                                       سلام                                                    سلام

امشب یه شب مهمه 

سلام اول به روی ماهه سوگند نوشته ی عزیزم(وبلاگم رو میگم)  که شبه تولدشه 

بله بله 

تولد دو سالگیه سوگند کوچولویه منه(خب وبلاگم دو سالشه یعنی هنوز نی نی هس)  

سلام دوم هم به روی ماهه همه ی شما مهربون ها که به تولدش تشریف آوردید  

وبلاگم سوگند تو این چند وقتی که باهام بوده میزبان خیلی از اتفاقات خوب و بد، خاطرات تلخ و شیرین، عکسای مورد علاقم و وقایع مختلفی بوده که دوس داشتم دربارش بنویسم و اینجا رو برای ثبتش انتخاب کردم  

خیلی خوشحالم که سوگند نوشته رو دارم که اینجا هست  برای نوشتنم که شما هستید که بازخورد هاتون رو میبینم و دلم شاد میشه که به هر حال و به هر نحو دیده شدم.  

به امید اینکه من و سوگند نوشته بهترین ها رو با هم تجربه کنیم. 

بهترین ها رو براتون آرزو دارم  

خب تولد که بدون کیک نمیشه بفرمایید این هم کیک 

نوش جانتان

 

 

پاییز ....

سلام دوستای گلم 

چقدر پاییز زیباست 

همه ی فصل های خدا زیبا هستند ها

ولی واقعا پاییز یه حس نابی به آدم میده 

یه چیزی که دوس نداری ازش راحت عبور کنی 

واقعا راست میگن انگار که :(پاییز بهاریست که عاشق شده است)  

عکس از خودم 

طبیعت و نقاشیش از خدام

 

یک نویسنده دل آرام می خواهد

سلام به روی ماه همه ی مهربون ها 

خب چند روز پیش آزمونی رو که چند وقت براش درس خونده بودم، دادم 

خیالم راحت شد بالاخره 

الان که آزمون رو دادم نتیجه ش زیاد برام مهم نیست 

فقط چون تموم شده و وقتم آزادتر شده و میتونم با آرامش بیشتری به کار مورد علاقم یعنی داستان نویسی بپردازم  خوشحالم

شنبه که از کلاس اومدم خونه همش تو فکر حرف استاد دلگرم بودم که گفت همینگوی یک روز نشست از صبح تا شب سه تا داستان کوتاه نوشت 

راستش هنوز هم تحت تاثیر حرفش هستم 

خیلی دوس دارم مهارتم رو تو این کار زیاد کنم 

نوشتن بیشتر از ده ساله که از علایق پر رنگ زندگیم هست  

حس میکنم بعد خلاصی از استرس آزمون دلم آرامتر شده و ذهنم کم کم بازتر میشه و میتونم بهتر برای داستان نویسی فکر کنم،  

یک کتاب به اسم راه هنرمندکه برای  بازیابی خلاقیت هست رو هم در دست خوندن دارم، 

 دوست هنرمندم این کتاب و کتاب به پرنده سوگند رو بهم هدیه داده،  نویسنده اش جولیا کامرون هست و به دوستانی که تو کارشون به بازیابی خلاقیتشون نیازمند هستند پیشنهاد می کنم که این کتاب رو مطالعه کنند  

خوشحالم که این روزها زیاد کتاب میخونم و واقعا از این کار لذت میبرم 

با آرزوی بهترین بهترین ها برای شما