سوگند نوشته

هر چه از دلم بر آید بر این وبلاگ نشیند!

سوگند نوشته

هر چه از دلم بر آید بر این وبلاگ نشیند!

خوشبختی

خوشبختی، نامه یی نیست که یکروز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دستهای منتظر تو بسپارد. 

خوشبختی ، ساختن عروسک کوچکی ست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...

به همین سادگی، به خدا به همین سادگی.


اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر.

خوشبختی را در چنان هاله یی از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز در شناختنش گم شویم.

خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است

 نادر ابراهیمی

وقتی

وقتی حرف یکی رو گوش میدی و پستتو ادیت میکنی  

ینی همین دیگه  

هم اکنون منتظر نظرهای سازنده ی شما مهربون ها هستم خو

شعر عاشقانه تقدیم به همه ی شما مهربونا

عاشق نشدی زاهد دیوانه چه می دانی؟
بر شعله نرقصیدی پروانه چه می دانی ؟
من مست می عشقم ، و از توبه که به شکستم
راهم مزن ای عابد ، می خواره چه می دانی؟
لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من
خندیدی و بگذشتی ، پیمانه چه می دانی؟
یک سلسله دیوانه ، افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو ، افسانه چه می دانی؟
تا چند فریبی خلق با نام مسلمانی؟
عاشق شو و مستی کن ، ترک همه هستی کن
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی ؟
ای بت نپرستیده ، بت خانه چه می دانی؟
تو سنگ سیه بوسی ، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد ، بیگانه چه می دانی؟
تا چند فریبی خلق ، با نام مسلمانی ؟
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی ؟
روزی که فرو ریزیم بنیاد تعصب را
دیگر نه تو مانی ، نه ظلم و پریشانی

باش ...

تو هستی و غم دنیا حریفم نیست

پس همیشه باش تا من مغرور باشم به این همه قدرتم!